نمایشگاه هنر ایران: مجسمه سازى چىست؟
هنر مجسمه سازى در طول تارىخ زندگى بشر همواره نقش مهمى داشته است. مجسمه اندىشه ها و عقاىد انسان را تجسم بخشىده و نوع جهان بىنى او را مشخص نموده است. مردمان دنىاى باستان از طرىق مجسمه و پىکره، اىمان و عقاىد خود را نسبت به خداىان ابراز داشته و فرهنگ و سنتهاى خود را نىز ثبت نموده اند. مجسمه سازى همچنىن زبانى براى بىان آرزوها، رؤىاها و تفکرات انسانى بوده تا آنجا که صورتها و تمثال خداىان، و قهرمانان اساطىرى را به بهترىن حالت مجسم نموده است. گذشته از تفاسىر فلسفى و علمى، مجسمه را مىتوان نوعى ابزار بىانى دانست که به وسىله ٔ آن مفاهىم و موضوعات، مانند ىک رسانه بىن فرستنده و گىرنده پىام انتقال مى ىابد. البته هر مجسمه اى با توجه به عناصر بصرى مانند حجم، بافت، نور، رنگ، فضا و… تأثىرات مختلفى را روى مخاطبىن خود مىگذارد. سه بعدى بودن 3وجه شاخص مجسمه سازى و معمارى در مقاىسه با هنرهاى تجسمى دىگر است. اىن بدان معنى است که اىن هنر با تمام حجم سر و کار دارد. مجسمه ساز باىد هنگام طراحى و کار، تمام وجوه و سطوح مجسمه را درنظر داشته آنرا قبل از شروع به کار در ذهن خود به طور کامل مجسم نماىد. هر مجسمه از ماده تشکىل شده و داراى سه بعد واقعى است که مىتوان آنرا لمس کرد و از بافت آن آگاه شد. به گفته ىکى از هنرمندان «کىفىت عالى اىنگونه آثار را نمىتوان فقط با چشم درىافت. سطوح و قوسها و پستى و بلندىهاى آن را فقط با لمس کردن مىتوان به طور کامل فهمىد.» مجسمه مانند تمام اشىا و احجام اطرافمان از زواىاى متعددى قابل دىدن است. همچنىن بافتها و ساىه روشنهاى قابل لمس در آن اهمىت زىادى دارند؛ به گونه اى که اولىن حس هر بىننده اى لمس کردن مجسمه است. بافتهاى روى حجم ىا مجسمه از سطوح زبر و ناهموار گرفته تا سطوح صاف و صىقلى، بسىار متنوع است. اىن امر نشانگر تنوع مواد مختلف و قابلىت هرىک از آنهاست؛ براى مثال، سنگ، چوب، شىشه، فلز و نظاىر آن داراى بافتها و قابلىتهاى خاصى هستند. به طورکلى مىتوان خصوصىات ىک مجسمه را اىنگونه خلاصه نمود:
1ــ از مواد و مصالح ملموس تشکىل شده است.
2ــ به صورت سه بعدى است (داراى حجم است.)
ِ 3ــ ساخت دست انسان است.
4ــ احساسات و افکار هنرمند را به بىننده منتقل مىنماىد.
عناصر مهم و متعددى وجود دارد تا براساس آن بتوان مجسمه را اثرى هنرى بهشمار آورد. عناصر بصرى همچون: بافت، رنگ، نور و ساىه، رىتم، فضاهاى مثبت و منفى و مادهٔ تشکىل دهندهٔ کار تا ابعاد حجم، فضا، حرکت و مفهوم و اندىشه موجود در مجسمه، جملگى تأثىرات گوناگونى بر چشم و ذهن بىننده پدىد مىآورند. «ماده »بنىان و اساس مجسمه را تشکىل مىدهد؛ به گونه اى که تصور مجسمه بدون درنظر گرفتن ماده تشکىل دهنده آن غىرممکن است. بىان هر اثر هنرى (مجسمه) ارتباط مستقىمى با ماده و جنس به کار رفته در اثر دارد. انتخاب ماده، نکته مهمى است که هنرمند با توجه به موضوع، فضا و مکان به آن مىپردازد. هر ماده داراى قابلىتها و وىژگىهاى خاصى بوده، اسلوب و روش کار به وسىله خود مصالح مشخص مىشود. مجسمه ساز همواره باىد مصرف مصالح و مواد را با خصوصىت اصلى آنها درنظر داشته باشد و از مادهاى که کارکرد متناسبى با طرح دارد استفاده نماىد؛ براى مثال، هنگام استفاده از شىشه شفافىت آن را درنظر داشته باشد. در قرن حاضر با پىشرفت علم و تکنولوژى تنوع و تعدد مواد و مصالح آنچنان زىاد شده که مجسمه ساز در انتخاب مناسبترىن ماده کار محدودىتى ندارد. دانش امروز علاوه بر کشف و تولىد مواد جدىد، تکنىک و طرز استفاده از مصالحى را مىسر ساخته که قبلاً کار با آنها دشوار بوده است. آزادى در انتخاب مواد و نىز تکنولوژى استفاده از آن در قرن حاضر چنان بر تنوع و گوناگونى مجسمه ها افزوده است که به جرأت مىتوان گفت که به مجسمه سازى جان تازه اى داده، آن را با علم و تکنولوژى روز هماهنگ ساخته است. مفهوم حرکت در مجسمه سازى از سه منظر درخور بررسى است:
اول: مجسمه هاىى که احساسى از حرکت را به بىننده منتقل مىنماىند، اما حرکت در فرم مجسمه پنهان است؛ براى مثال، مجسمه هاى «اگوست رودن »پرجنبش و حرکتزا هستند و به نظر رسد در لحظه دىگر به حرکت درمى آىند.
دوم: نمونه دىگر القاى حرکت در آثار هنرمندان فوتورىسم دىده مىشود که هنرمند با استفاده از رىتم، تکرار و ترکىب قسمتهـاىى از کار با فضا حـرکت را تداعـى مـىکند. بهترىن نمونه از اىن نـوع مجسمه هـا «شکلهاى بدىع تداوم در فضا» اثر «بوچىونى »است که با جلوه هـاى شکلى و فضاىى، عنصر حرکت را دربر دارد.
سوم: نوع دىگر حرکت در مجسمه سازى بىان مستقىم از مفهوم حرکت است؛ ىعنى، مجسمه هاىى که عناصر و اجزاى آن متحرک بوده، در هر لحظه شکل تازهاى از مجسمه مىسازند. براى مثال، بعضى از آثار «گابو »با موتورهاى الکترىکى به حرکت درآمده، شکل جدىدى به وجود مى آورند، مجسمه هاى متحرک و جنبان «کالدر »نىز حرکتى واقعى اما کُند دارند که با جنبش هوا اجزاى آن بر روى اهرمهاىى به حرکت درمى آىند. همانگونه که توده و حجم در مجسمه اهمىت دارد فضا نىز به همان نسبت حائز اهمىت و توجه است. مجسمه سازان در قرون گذشته تنها به حجم توپر مجسمه ها توجه داشته و به فضا توجهى نداشته اند. از نظر آنها فضا فقط مکانى بوده که اجسام در آن قرار مى گرفتند. همزمان با تحول «کوبىسم» در نقاشى، ارتباط مىان حجم و فضا براى مجسمه سازان مطرح شد. چنان چه در آثار مجسمه سازانى چون: «جاکومتى،» «بوچىونى» و «نائوم گابو» بىان خاصى از فضا دىده مىشود. براى بىان هرچه بهتر حجم، فضاى خاصى باىد درنظر گرفت. کمال هر اثر هنرى (مجسمه) هماهنگى بىن فرم (حجم) با فضاست که اىن از وىژگىهاى مهم هنر مدرن نىز به شمار مىرود.
روشهاى ساخت مجسمه
به طورکلى مجسمه به سه روش راىج ساخته مىشود:
الف ــ افزاىشى (شکلدهى:) در اىن روش هنرمند با اضافه کردن تدرىجى مواد شکلپذىرى چون گل، گچ، موم و مواد مشابه، نىز با شکل دادن آن، به فرم و حجم موردنظر دست مى ىابد. اىن روش مجسمه سازى در ادوار مختلف تارىخى به صورت مجسمه هاى سفالى و برنزى ساخته شده اند.
ب ــ کاهشى (کنده کارى و حجارى:) در اىن روش مجسمه ساز ابتدا تودهٔ سنگ ىا چوب ىا ماده دىگر را آماده کرده بعد از طراحى شکل موردنظر، بر روى توده خام شروع به تراشىدن و کاستن زواىد مىکند (همزمان از جهات مختلف) تا به شکل نهاىى و مطلوب برسد. بىشتر مجسمه هاى دوران قبل و تقرىباً همه آثار سنگى و چوبى با اىن روش ساخته شده اند.
ج ــ جفت وجورکارى (چسباندنى:) هنرمند با کنار هم قرار دادن اجزا و قطعات مختلف و انتخابى خود، فرم و حجم موردنظر را کامل مىسازد. مانند کولاژ ىا جفت و جورکارى فلزات و اشىاى مختلف و ترکىب آنها با ىکدىگر. اىن شىوه عمدتاً ٔ در دوره معاصر راىج شده و از خصوصىات هنر مدرن به شمار مىرود.
نقش برجسته
نقش برجسته حالتى بىن طراحى و مجسمه است. اگر با مواد و مصالح، برجستگى ها و فرورفتگى هاىى که در طراحى به صورت ساىه روشن مشخص شده اند به گونه واقعى به وجود آورىم؛ به طورى که هنوز از زمىنه و صفحه جدا نشده باشد، نقش برجسته پدىد آورده اىم.
برجسته (افزاىشى)
نقش برجسته با توجه به مىزان برآمدگى از زمىنه به دو صورت «کمبرجسته» (مانند برجستگى هاى روى سکه ها و مدالها) و «تمام برجسته» تقسىم مىشود. نقش برجسته مانند تابلو نقاشى است که از زواىاى محدودى قابل رؤىت و فهم است، اما مجسمه کامل از تمام جهات باىد ارزش حجمى ىکسانى داشته باشد. به طورکلى اگر نقوش و اشکال ىک نقش برجسته آنقدر برجسته شوند که به حالت سه بعدى کامل برسند و از زمىنه جدا شوند به مجسمه تبدىل خواهند شد.
تحولات عمدۀ مجسمه سازى
هنر مجسمه سازى بىش از بىست هزار سال پىش با کنده کارى روى دىواره غارها و صخره ها پىرىزى شد. اىن کنده کارى ها عبارت بودند از: تصوىر انسانهاى کمان و نىزه به دستِ در حال شکار ىا تصاوىرى از مردان و زنان در حال اجراى مراسم آىىنى و جادوىى. از حدود 17هزار سال قبل، نمونه هاىى از اشکال شبىه سازى شده و رنگخورده با نقوش انسانى و حىوانى غارهاى «آلتامىرا» در اسپانىا و «فون دوگوم» و «لاسکو» در فرانسه مشاهده شده است. از اىن دوره تعدادى پىکره زن (مظهر زاىندگى و مادرى) کشف شد، که مهمترىن نمونه اىن مجسمه ها «ونوس وىلندورف» در کنار رود دانوب در اترىش است. حجارىهاى صخرهاى در لرستان اىران نىز نمونه هاىى از اىن اشکال شبىه سازى شده به شمار مى آىند. تمدن بىن النهرىن در بىشتر زمىنه هاى هنرى، از جمله مجسمه سازى، پىشرفت درخور توجهى داشت. هنر سومرىان ماهىتى دىنى و تشرىفاتى داشت؛ ىعنى، مبتنى بر نىاىش به پىشگاه خداىان و رب النوع ها بود مجسمه هاى سومرى به حالت واقعگرا و در عىن حال خشک و رسمى اىستاده و پُرصلابت با دامنى چىندار و دستهاى تاخورده بر سىنه (به علامت نىاىش) نىز با چشمانى درشت و مردمکى ساخته شده با سنگهاى رنگىن اجرا مىشد. اندازهٔ اىن مجسمه ها غالباً کوچک بود. مجسمه سازى دوره پادشاهى بابل بىشتر شامل نقش برجسته و کنده کارى روى سنگ بوده است. تعداد اندکى از مجسمه هاى دوران بابل عموماً با سنگ ساخته شده و رنگ شده بودند. آشورىان بعدها از هنر بابل تقلىد کردند. نقش برجسته را مىتوان پىشتاز هنرهاى آشورى دانست که رنگ آمىزى مىشد. مجسمه هاى آشورى مانند هنر سومرىان به حالت خشک و رسمى، اغلب با سر و پاى نىمرخ و بدن تمامرخ کار شده اند. موضوعات نقش برجسته ها اغلب جنگ و لشکرکشى، شکار حىوانات، مراسم دىنى و آىىنى و ستاىش فرمانروا بودند. از نمونه هاى مجسمه سازى اىن دوره، شىرهاى بالدار درشت اندام با سر انسانى بود که در دو سوى دروازه کاخها، از سنگ تراشىده شده بودند. در هنر مصرى براى بىان اهمىت افراد، اندام شخصىتهاى مهم را بزرگتر از دىگران مىساختند در مجسمه سازى هنرمندان بىشتر به اشکال بزرگ و حجىم و مکعبى شکل توجه مىکردند. هنر مصرى بر پاىه اصول آىىنى، تدفىنى، دربارى و رمزى بود، اما شىوهٔ واقعگراىى در نماىاندن اندام انسانى و رعاىت اصول تقارن و تشابه در همه دوران تمدن مصر به چشم مىخورد. مصالح و مواد مورد استفاده براى اىن مجسمه ها عبارت بود از سنگ، چوبهاى محکم و گچهاى رنگ آمىزىشده. مجسمه ها، معمولاً به اندازهٔ طبىعى ىا کوچکتر از حد معمول در حالت اىستاده ساخته مىشد. اصولاً مجسمه سازى و نقش برجسته کارى تمدن هند در اطراف دره سند (هزاره دوم ق. م) بوده ٔ است. نمونه بارز مجسمه هاى سنگى مربوط به تندىس مردى است با رىش و لباس آراسته به گلهاى سه پَر و چشمانى با حدقه ٔ خالى مانده از مردمک چشم دوره شکوفاىى هنر هند در دورهٔ «مورىاىى» و در رأس آن فرمانرواىى «آشوکا» (در قرن سوم ق. م) آغاز می شود. اىن دوره به «دوره طلاىى» مشهور است. در دورهٔ ٔ آشوکا تعدادى ستون ىادبود نىز ساخته شد که روى بدنه آنها نقش برجسته هاى ُمفصل بسىارى کنده کارى شده بود.
اىران
در کاوشهاى باستانشناسى فلات اىران، علاوه بر کشف اولىن دست آفرىده هاى مردمان اىن نواحى، مجسمه هاى کوچک سفالى نىز به دست آمده است. از تمدن لرستان، رى تونها و مجسمه هاى زىادى از جنس برنز به دست آمده است. اىن تمدن متأثر از فرهنگ و تمدن اىلام، آثار ارزشمندى از ظروف، ابزار و اشىاى برنزى از خود بر جاى گذاشته که از آن جمله است: سلاحها و اشىاى فلزى رىخته گرى شده، جانوران عجىب، موجودات اساطىرى و صورتکها و مجسمه هاى کوچک انسانى، سنجاقهاى سر همراه با اشکال حىوانات و آثار دىگر. درخشانترىن دورهٔ تارىخ هنرى اىران که درحقىقت «هنر کلاسىک اىران» محسوب مىشود «هنر هخامنشىان» است. درآثار هنرى هخامنشىان نشانه هاىى از فرهنگهاى ماد، بىن النهرىن، مصر، ىونان و فرهنگهاى اطراف به چشم مىخورد. در هنر هخامنشىان ساختن تندىس و ربال نوعها چندان متداول نبود. شاىد علت اصلى آن اعتقاد کىش زردشتى بود که به چند خداىى ادىان بىن النهرىن اعتقاد نداشت. در تخت جمشىد جانوران اساطىرى چون شىرهاى بالدار، گاونر با سر آدمى، شىر، اسب و گاو که گاهى باهم تلفىق نىز مىشدند، بر روى سر ستونها و ورودى هاى کاخها قرار مىگرفتند. در دورهٔ هخامنشى، نقش برجسته ها حالتى رسمى و کم تحرک با چهره و اندامى نىم ٔ رخ دارند. همه سربازان گوىى با قالبى همشکل و ىکسان کار شدهاند، حالت قائم و اىستاىى شکلها به آنها خصوصىت آراستگى و استوارى داده است. پس از انقراض دولت هخامنشى براثر هجوم اسکندر مقدونى و روى کار آمدن حکومت سلوکىان در اىران، تأثىرات هنر ىونانى در اىران رو به فزونى گرفت. دراىن دوره مجسمه ها کاملاًبه سبک ىونانى (هلنى) و متأثر از آن هنر ساخته شدند. نوع نگرش هنرمندان درجامه پردازى و حرکات و حالات چهره ها با گراىش به طبىعت گراىى، نىز حفظ تعادل و تناسب اندام، از مشخصات مجسمه هاى اشکانى است. مشهورترىن مجسمه اىن دوران مجسمه مردى است که با برنز ساخته شده و هم ٔ اکنون در موزه اىران باستان نگهدارى مىشود. ساسانىان دراىران تلاش بسىارى در احىاى تمدن هخامنشى کردند. نقشبرجستههاى ساسانى در نقش رستم، طاقبستان و بىشابور (کازرون) مانند مجسمه هاىى هستند که به زمىنه ىا متن تصوىر چسبىده اند. مضمون اىن نقش برجسته ها تمجىد شاهان ساسانى، مراسم اعطاى نشان فرمانرواىى از جانب اهورامزدا و صحنه هاى شکار شاهان است با اىنکه در هنر ساسانى چهرهسازى و تندىسسازى معمول نبود، در نقش برجستهها و سکههاى اىن دوره چهرهٔ شاهان ساسانى با تاج مخصوص مشخص مىشدند. در اىن دوره، همچنىن رىخته گرى با برنز و نقره براى ساختن ظروف فلزى پىشرفت بسىارى کرد. به طور کلى مهمترىن وىژگى هنر ساسانى قرىنه سازى در نقوش تزىىنى است که از صور حىوانى، گىاهى و جانوران افسانه اى به صورت جفتهاى روبه رو و قرىنه استفاده مىشد. هنر و فرهنگ ىونان باستان بر پاىه اعتقاد به اساطىر، دىوها و خداىان مختلف و نقش آنان در زندگى آدمىان بوده است. از سده هفتم ق.م به بعد هنر مجسمه سازى هوىت مستقلى پىدا کرد. توجه به آناتومى اندام بدن برمبناى طبىعتگرى و انسانشناسى اهمىت وىژه اى ىافت. در معمارى اىن دوره، به جاى ستون هاى باربر ساده سقف، از مجسمه هاى ِ زنان جامه به تن ىا پهلوانان برهنه استفاده مىشد. در عصر طلاىى تمدن و هنر ىونان مجسمه سازان بزرگى چون «فىدىاس »و «پراکسىتلس »شاهکارهاىى به وجود آوردند. فىدىاس توانست پىکره هاى متعددى از سنگ مرمر و چوب تزىىن شده براى پرستشگاه هاى پارتنون بسازد.
بعد از کشورگشاىى هاى اسکندر مقدونى (سدهٔ چهارم ق.م) در مشرقزمىن فرهنگ و هنر اىن تمدنها در فرهنگ ىونان نفوذ کرد و تمدن ىونانى مآبى شکل گرفت. اىن تأثىرات، مانند ساختن آثار دردمندانه هلنستى، طبىعتگرى و بازنماىى واقعى ىونانى، با هم آمىخته شد، اما در همىن زمان چند مجسمه فاخر و باشکوه با شىوهٔ ٔ کلاسىک ساخته شد؛ مانند پىکره الهه پىروزى ساموتراس. هنر روم ترکىبى از هنرهاى اترورىاىى، ىونانى و حتى هنر مشرق زمىن بوده که مبتنى بر دو گراىش عمده بوده است:
1ــ پرداختن به چهره سازى ىا پرتره 2ــ اجراى نقوش برجسته
مجسمه سازى روم، هنر ىونان را الگوى خود قرار داد؛ به گونه اى که همه آثار طبىعتگرا و اساطىرى از تأثىرات هنر ىونان بود. رومىان واقعنماىى و شبىه سازى در مجسمه سازى را به حد کمال رساندند. گاهى بدنها و اندام مجسمه ها را از روى نمونه ىا مدل خاصى مىساختند؛ سپس سر شبىه سازى شده از مدل اصلى را روى مجسمه نصب مىکردند. نقش برجسته ها با دو موضوع گزارشى و رواىتگرى، همچنىن با محتواى تدفىنى و آىىنى کار مىشدند. نقش برجسته هاى گزارشى به موضوعات تارىخى و ملّى روم چنان نگاه دقىق و واقعى داشت که حتى در نوشتن اسناد تارىخى از آنها به صورت سند معتبر استفاده مىشد.
مجسمه سازى در قرون وسطى
دراىن دوران در اروپا و مغرب زمىن تأثىرات هنر رومى و بىزانسى و هنر مشرق زمىن به صورت مختلط درآمد که هىچىک از اىن آثار داراى هوىت و اصالت هنرى نبود. بىشتر آثار هنرى به تقلىد از رومىان بوده که به همىن دلىل، هنر آنان را «رومى وار» گفته اند. موضوعات اىن هنر بىشتر مذهبى و براساس رواىات و داستانهاى انجىل بود. هنر مجسمه سازى (حجارى) در اواىل دورهٔ گوتىک (قرن دوازده مىلادى) وابستگى شدىدى به معمارى کلىساها و صومعه ها داشت و به بازنماىى و توصىف رواىات انجىل، شرح حال مرىم، کودکى و صلىب کشىده شدن مسىح و نىز مجسمه هاى قدىسان مسىحى مىپرداخت. در کارهاى بعدى، مجسمه ها از حالت نقش برجسته و چسبىده به دىوار درآمده و به مجسمه کامل با حالتى آرام و باوقار تبدىل شدند. در دوره رنسانس سعى و کوشش بسىارى براى احىاى مجدد فرهنگ و هنر ىونان و روم باستان صورت گرفت، مجسمه سازى، کمکم از وابستگى به معمارى کلىساها رهاىى ىافت؛ چنانکه ثبت و امضاى نام هنرمند در پاى کار مرسوم شد (رواج تفکر اومانىسم ىا انسان محورى) بدىن ترتىب، مجسمه سازى در مقام هنرى اصىل و مستقل نماىان شد، اما ازلحاظ محتوا تفاوتى بىن موضوعات مذهبى و داستانهاى انجىل و نىز موضوعات اساطىرى و غىردىنى نبود. هنرمندان به ساختن تندىسها و چهره هاى شبىه سازى شدهٔ مردم عادى و ثروتمندان روى آوردند و شباهت سازى را به حد اعلاى خود رساندند. چنانکه «دوناتلو »در اىن دوره مجسمه سازى واقعگرا را به حد کمال رسانده دراىن زمىنه نىز به شهرت زىادى دست ىافت. در اىن دوره نابغهاى چون «مىکل آنژ» با پرداختن به جنبه هاى قهرمانى و انسانگراىى مجسمه سازى را به جاىگاهى برتر از دوران گذشته رساند و جان تازهاى به اىن هنر بخشىد.ٔ «باروک» بر پاىه رواج افکار غىردىنى و غىرعقلى به هنر احساسى روى آورد در مجسمه سازى توجه به حالات درونى و هىجانى چهره، تحرک اندام و چىن و چروکهاى زىاد لباس و به طور کلى کاربرد عناصر تزىىنى فزونى گرفت. مهمترىن مجسمهساز اىن دوره «برنىنى » بود. در اواخر قرن هجدهم، نهضت رمانتىک علىه اشرافىگرى، عقل مدارى و ىونانى مآبى نوکلاسىک برخاست. مجسمهسازى اىن دوره با مواد و مصالح متعارفى چون سنگ و برنز ارتباط چندانى نداشت، زىرا روحىات ظرىف و شاعرانه هنرمندان با اىن مصالح سخت در تضاد بود. در قرن نوزدهم شىوه واقعگرى با انتقاد از وضعىت اجتماعى و سىاسى در حىطه هنر تجلى ىافت. اىن شىوه به دور از آرمانگراىى و مضامىن دىنى و اساطىرى به وصف زشتى ها و ناهنجارى هاى اجتماعى برآمد. دراىن مکتب پرداختن به جزىىات ازقبىل دگمه لباس، کمربند ىا ابرو و چىن و چروک صورت مجسمه نه تنها واقع نماىى نبوده بلکه نوعى ابتذال هنرى محسوب مىشد، در همىن زمان مجسمه ساز بزرگ فرانسوى «اگوست رودن» در مجسمه سازى واقعگرا به شهرت رسىد. کارهاى او خلاقانه تر از آن بود که بتوان او را فقط با نام واقعگرى شناخت. آثار او در ردىف چند مکتب مهم هنرى جهان، شناخته شده است.
رودن از کارهاى نىمه تمام مىکل آنژ الهام گرفت. او به عمد قسمتهاىى از مجسمه هاىش را از دل سنگ بىرون نىاورد، بلکه قسمت هاى بىرون زده را صىقلى داد و بقىه را هم به صورت تىشه خورده داخل سنگ باقى گذاشت و بدىن ترتىب، کارش به گونه اى عرضه شد که گوىى مجسمه اى مىخواهد از دل سنگ بىرون بىاىد.
قرن بىستم و هنر مدرن
مجسمه سازى مدرن در قرن نوزدهم به پىشواىى رودن پاىه گذارى و در قرن بىستم بسىارى از گراىشهاى مبتنى بر فضا در مجسمه سازى شروع شد. مجسمه سازان حرکت تازهاى را با مواد و مصالح جدىد آغاز کردند و با نگاهى نو به ارتباط فرم و فضا، به برداشت جدىدى در مجسمه سازى رسىدند. با وجود تضاد ظاهرى هنر بدوى اعصار گذشته با برداشت جدىد مجسمه سازى، در طول قرن بىستم و در بطن هنر مدرن، بسىارى از هنرمندان از ماسکها، مجسمه ها و مضامىن تارىخى و هنر بدوى آفرىقاىى الهام گرفتند. همچنىن سبک کوبىسم و حجمگراىى را با هدف مجسمه سازى مدرن موازى و موافق دىدند. اندکى پس از نقاشان، عده اى ازمجسمه سازان نىز به اىن سبک روى آوردند. براى نمونه، «برانکوزى » را نمىتوان در سبک خاصى گنجاند؛ با اىن همه، او در مجسمه هاىش شکل ها را در قالب ناب و با اصالت نماىش داد و تجسم «سزان» از حجمهاى اصلى، ىعنى استوانه، کره، مخروط و مکعب را صرىحتر از خود او مجسم کرد. همچنىن در مجسمهسازى مدرن، با تلقى تازهاى از هنر، به عنصر حرکت توجه خاصى نشان داده شد. «فوتورىسم» محصول نگرش و توجه به سرعت، حرکت و ماشىنىسم در هنر بود. «بوچىونى» مشهورترىن مجسمه سازى بود که از وىژگى حجمگراىى و زبان کوبىسم براى بىان حرکت و زمان در مجسمه هاىش استفاده کرد. در قرن بىستم مکتبى برپاىه اصالت دادن به وهم، روىا و تخىل پدىد آمد که هنر وهمگرا ىا سورئالىسم نام گرفت و هدف هنرمند اىن بود که از نىروى وهم و خىال در حالت خواب و بىدارى و نىمه هوشىارى اشکال و احجامى بدىع پدىد آورد. مشهورترىن مجسمه سازى که کارهاىش به اىن سبک شناخته مىشوند «جاکومتى» است. هنر انتزاعى به آثار هنرمندانى اطلاق شد که از بازنماىى واقعىت و طبىعتگرى دورى کردند. هدف هنر انتزاعى تجسم بخشىدن به مفهومى کلى و مذهبى دور از واقعنگرى ىا اىجاد اشکال و احجامى ازطرىق ترکىب عناصر بصرى بود.
پىکره هاى لمىدهٔ «هنرىمور »فىگورهاى انسانى هستند که در شکل بدن اغراقهاى زىادى انجام داده است. «برانکوزى،» «باربارا هپورت« ،»هانس آرپ« ،»دىوىد اسمىت »و «کالدر» نىز ازجمله مجسمه سازانى هستند که به شىوه انتزاعى کار کرده اند. ساختگراىى درمجسمه سازى قرن بىستم از بحثها و مفاهىم مهمى به شمار مىرود که مربوط به ساختمان احجام است. در مجسمه سازى، همواره از دوران کهن تا امروز، آفرىنش شکل از داخل تودهٔ بى ِ شکل مانند سنگ، چوب، گل و موم و نظىر آن، موردنظر بوده است. اىن برداشت، ناشى ازنگرش سنّتى است، مبنى بر آنکه پىکره سازى، هنر حجم است تا هنر فضا. در مجسمه سازى ساختگرا فضا با حجم ترکىب گردىد و از سنگىنى حجم و توده کاسته شد. حجمهاى شفاف و نىمه شفاف اساس کارهاى گابو، پوسنر و تاتلىن را تشکىل مىدهد. گابو با تعبىه موتور، حرکت مکانىکى حجم ىا قسمتى از آن را پدىد آورد. بر اثر اىن حرکات و لرزشها حجم هاى مجازى و غىرواقعى به وجود مى آمد. درادامه مجسمه ِ سازى جنبشى، «الکساندر کالدر» حجم هاىى ساخت که براساس مرکز ثقل اهرمها و با جنبش هوا بهحرکت درآمده در هر لحظه ترکىب جدىدى از شکل مجسمه پدىد آورد. از نىمه دوم قرن بىستم در مجسمهسازى تحولات چشمگىرى صورت گرفت. تنوع کارى و فکرى چنان گسترده شد که مرزهاى متعارف مجسمه سازى محو شد. هنر مدرن به گراىشهاى مختلفى تقسىم شد که از آن جمله است: هنرهاى نورى ،جفت و جورکارى ساختارگراىى، هنر مردمى( 3پاپ) تا هنر پُست مدرنىسم که جنبه انتقادى نسبت به مدرنىسم داشته است.