توصیف و شرح
تمام آنچه بوسیدی
به جان حس جنون دارد
جنون بیصدایی کَز
دلت دست بر نمیدارد
و من بیوقفه میگردم
به دنبالِ نجاتِ خویش
در آغوشی که آرامش
درونِ لحظهها دارد…
لبم خاموش و دل اما
دمادم نغمه میبارد
که هر نغمه پر از عشق است
و عشق حس جنون دارد
سرم پرشور، دلم پر آه
تمام هستیام، حسرت
که آیا در پی این روز
چه روز و قصهها دارد؟
تمام جور من جور است
غمت، بدجور ناجور است
سراپا گشته ام آتش
بسوزم من، اثر دارد؟
ببین حال نزارِ من
منو این حسِ دلتنگی
نگاهی کن به چشمانم
ببارم من ، ثمر دارد؟
تو و آن شورِ در چشمت
من و یک هجرِ بی وصلت
ز رَه آمد نسیمِ عشق
بگو از من خبر دارد؟
تمام آنچه باقی ماند
دو چَشمِ چِشم بر راه است
کدامین بادِ سرمست است
شمیم عطر تو دارد؟
گذر کردم ز پاییزت
درختِ جانِ من سبز است
رسیده یادِ تو امّا
چرا بر دوش تبر دارد!؟
وصال قلبمان با هم
تمام آرزوم این است
بکوشم در ره عشقت
زمانه ، های و هو دارد
ببین عشقم نگاهم را
به چشمانم ، تو آهم را
بخوان اَمن یُجیبی باز
که آن حکم سپر دارد…
خدایا من پُر از عشقم
پُر از پَروازِ بودنها
خودت راه نجاتم باش
که راه عشق خطر دارد
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.