نمایشگاه هنر ایران

مصاحبه خواندنی با «پل‌لویس ‌ریبورا» آخرین شاگرد نقاش اسپانیایی “پابلو پیکاسو”

نمایشگاه هنر ایران: مصاحبه خواندنی با «پل‌لویس ‌ریبورا» آخرین شاگرد نقاش اسپانیایی “پابلو پیکاسو”

«پل لویس ریبورا» از سوی موزه دکتر رهگشای در بادرود و همزمان با هفته صلح به ایران دعوت شده است. انتقال پیام صلح و دوستی از طریق فرهنگ و هنر مقوله‌ای است که گردانندگان این موزه بر آن تمرکز دارند و با دعوت از این هنرمند نیز قصد داشته‌اند تا گامی در زمینه‌های ارتباط بین فرهنگ‌های مختلف بردارند و به ویژه همزمانی حضور این هنرمند با هفته صلح جستجو برای انتقال مفهوم صلح از طریق آثار هنری عنوان شده است. ریبورا که از نسل آخرین شاگردان و دوستان پیکاسو است، در مراکش به دنیا آمده و اولین آموزش‌های هنری‌اش را در کشور زادگاهش گذرانده، از پیشگامان نسلی است که تحولی را در هنر مدرن دنبال کرده‌اند. ریبورا از ۳۰ سال پیش شیوه تازه‌ای را در نقاشی‌هایش پی گرفته که الهام گرفته از نقاشی ویترای و مبتنی بر تاثیر نور در نقاشی است.

به‌عنوان یکی از میان آخرین همراهان پیکاسو، او را چطور توصیف می‌کنید؟

پیکاسو امپراطور عرصه نقاشی و مجسمه‌سازی مدرن است. هر تجربه‌ای که او چه در نقاشی و مجسمه سازی و سرامیک داشته و هر شیوه‌ای را که پیش گرفته بدون نقص و در حد کمال است. سال‌های ارتباطم با او بسیار پربار خاطره‌انگیز است.

اینطور که اطلاع داریم خود شما هم تجربه‌های مختلفی را در هنرهای تجسمی دنبال کرده‌اید؟

بله. در تمام این سال‌ها من هم در نقاشی و هم مجسمه‌سازی فعالیت کرده‌ام.

نمایشگاه هنر ایران:

ظاهرا در آثارتان به فرهنگ ملل مختلف توجه داشته‌اید؟ این موضوع چقدر در آثارتان انعکاس دارد؟

تا وقتی به فرهنگ یک کشور وارد نشویم و در آن غرق نشویم درک درستی از آن نخواهیم داشت. شخصا از فرهنگ‌های مختلف و دستاوردهای هنرمندان ملل مختلف در آثارم استفاده کرده‌ام. یکی از این‌ها تابلویی است با عنوان ژاپنیکا که پس از سفر به ژاپن و ملاقات با هوکوسای گرافیست بزرگ این کشور نقاشی کرده ام. حالا و در سفر به ایران هم از آثار و نمایشگاه‌های هنری زیادی دیدن کرده‌ام و چیزهای زیادی دستگیرم شده و مطمئنا از احساساتی که اینجا تجربه کرده‌ام و آنچه که توانسته‌ام از هنر ایرانی دریابم در آثار بعدی‌ام بهره خواهم برد. این فرهنگ‌ها برای من حکم کشف جهان‌های تازه ای را دارند که پیش از این هرگز با آن‌ها برخورد نداشته‌ام. من در آثارم پیام‌های سیاسی یا آموزشی را دنبال ن‌می‌کنم بلکه در پی برقرار کردن ارتباطی میان ملل مختلف هستم تا شاید از طریق آثار من انگیزه‌های بیشتری برای آشنا شدن با جهان‌های ذهنی یکدیگر پیدا کنند و بتوانند به تصوری تازه از همدیگر، فارغ از روزمرگی‌ها و آنچه دنیای واقعیت ‌می‌نامیم برسند.

با این حساب احساسات جرقه اصلی آثار شما را ‌می‌زند؟

احساسات نقش مه‌می‌در آثارم بازی ‌می‌کنند ولی طبیعی است که در هنگام شروع به نقاشی کردن آن احساساتی که تاثیر پررنگ‌تری در من به جا گذاشته‌اند جایگاه اصلی را پیدا ‌می‌کنند و سعی در انتقال آن‌ها به مخاطبانم دارم. به هر حال این‌ها تاثیراتی هستند که طی زندگی‌ام در وجود من رسوب کرده‌اند و نباید آن‌ها را با احساسات آنی و هیجانی به اشتباه گرفت. من از احساسات عمیقی حرف ‌می‌زنم که طی تجربه‌هایم در زندگی و سفر به نقاط مختلف دنیا در وجودم نقش بسته است. اما پاسخ به سوال شما بخش دیگری هم دارد؛ اینکه بعد از این سال‌ها تجربه‌اندوختن و نقاشی کردن به ابزار کارم آشنایی دارم و راه انتقال احساسات و عواطف از طریق نقاشی یا مجسمه را ‌می‌دانم؛ درست مثل یک نویسنده که ‌می‌داند برای انتقال مفاهیم مورد نظرش از چه کلماتی باید استفاده کند.

آثار انتزاعی از نظر شما چطور با بیننده‌ها ارتباط برقرار می‌کنند؟

به طور کلی وقتی شما روبه روی یک اثر انتزاعی قرار می‌گیرید، دریافتن منظور هنرمند تا‌اندازه‌ای دشوار است. ارتباط برقرار کردن با آثار انتزاعی نیازمند یک پشتوانه روشنفکری است و لاز م است بیننده با فلسفه و تفکر انتزاعی آشنایی داشته باشد. مخاطبین آثار هنری وقتی به نمایشگاهی مراجعه می‌کنند اغلب انتظار دارند با تصویر آشنایی روبه رو شوند، اما وقتی با دیدن یک اثر علامت سوالی برایشان ایجاد می‌شود چون نه با زبان آثار انتزاعی آشنایی دارند و نه مطالعه‌ای در این زمینه داشته‌اند به‌اندازه کافی با اثر ارتباط برقرار نمی‌کنند. شناختن بکگراند و زیبایی شناسی خاص هنر انتزاعی، همینطور شناخت مسیر تکامل و دگرگونی سبک‌های هنری از هنر کلاسیک و فیگوراتیو گرفته تا هنر انتزاعی برای مخاطب آثار هنری امروز امری ضروری است. مخاطب ناآشنا با مبانی تفکر و فلسفه هنر انتزاعی چون در ابتدا پاسخ سوال‌هایش را پیدا نمی‌کند ارتباط درستی هم نمی‌تواند با این آثار برقرار کند.

شما در آثارتان به دنبال چگونه ارتباطی با مخاطب هستید؟

تمایل دارم تا بتوانم تصور تازه‌ای را با مخاطب به اشتراک بگذارم و رویایی به دور از روزمرگی‌ها برای او ایجاد کنم.

با این همه تجربه در خلق آثار هنری فکر ‌می‌کنید دستاورد انسان مدرن در زمینه هنر چه بوده است؟

فکر ‌می‌کنم اواخر قرن نوزدهم در دنیای هنر شاهد انقلابی به مفهوم واقعی بوده‌ایم. تا قبل از آن هم جهان شاهد خلق شاهکارهای هنری بسیار باارزشی بوده اما اواخر قرن نوزدهم انفجار احساسات در هنر است. رمانتیسم و اینکه انسان یک موجود طبیعت‌گرا است و تبدیل کردن این تفکر به آثار هنری، نوعی رها شدن انسان از قید و بندها است؛ قید و بندهایی که پیش از این دوره در جهان هنر وجود داشته و اگرچه شاهکارهایی هم از دل این قید و بندها بیرون آمده اما آن تفکر دیگر جوابگوی انسان امروز نیست. آزادی در بیان احساسات از طریق هنر دستاورد بزرگی است که در اواخر قرن نوزده حاصل شده است.

نمایشگاه هنر ایران:

و خودتان را میراث دار چنین تفکری در هنر ‌می‌دانید؟ یعنی بیان آزادانه احساسات و عواطف؟

بله حتما.

در ۸۹ سالگی و با دهه‌ها تجربه به نقاشی و مجسمه‌سازی چطور نگاه ‌می‌کنید؟

در سن وسال من و با سفرهای متعدد به نقاط مختلف دنیا، مسلما یک هنرمند به چیزی بیشتر از تکنیک و مهارت در اثرش می‌اندیشد. یک اثر نقاشی برای من صرفا یک انتقال پیام نیست. بیشتر به دنبال خلاقیت در انتقال احساسات و عواطفم به مخاطب هستم و آنچه دوست دارم به بیننده آثارم انتقال بدهم شادی و شعف سهیم شدن در ارزش‌های هنری نقاشی‌ها است. تمام تلاش من برای ابداع و خلاقیت بیشتر در آثارم در جهت ارضای روحی و لذت بردن از ارزش‌های هنری است. این یک تکامل تدریجی است و نه یک انقلاب. این تکامل در اثر برخورد با فرهنگ‌های مختلف و تجربه زندگی با آن‌ها در همه این سال‌ها است.

اما این ارزش‌های هنری که از آن حرف ‌می‌زنیم ظاهرا در هنر معاصر چندان محلی از اعراب ندارد و گفته ‌می‌شود دوره این ارزش‌ها گذشته است. نظرتان در این باره چیست؟

اگر نسل‌های جدید معیارهای ارزش هنری را طور دیگری ‌می‌بینند شاید به دلیل ناآگاهی شان نسبت به این ارزش‌ها است. شما نمی‌توانید قضاوت درستی نسبت به یک شاهکار هنری داشته باشید در حالی که شناخت کافی از هنر ندارید. اشباع بعضی جوامع از تکنولوژی موجب شده تا شاید نسل‌های جدید نیازی نبینند تا به این آگاهی‌ها دست پیدا کنند. از طرف دیگر این موضوع یک جنبه اقتصادی هم دارد. واقعیت این است که امروز ارزش مادی و قیمت یک اثر هیچ نسبتی با کیفیت‌های هنری ندارد. کلکسیونرها آثار هنری را به خاطر سرمایه گذاری خریداری ‌می‌کند و نه به دلیل علاقه‌اش به آثار هنری؛ مثل هر سرمایه‌گذاری دیگر که وقتی کالایی گران ‌می‌شود تاجرها اقدام به فروشش ‌می‌کنند و هروقت ارزان ‌می‌شود خریداری‌اش ‌می‌کنند. این گران‌تر شدن بعضی از آثار هنری به معنای تیید ارزش‌های هنری آن از طرف تاجرهای هنری نیست و هیچ ارتباطی با شناخت هنر ندارد و به این ترتیب است که ملاحظات اقتصادی جای ارزش‌های هنری را ‌می‌گیرد. خب، هنرمندان ‌می‌توانند تا ‌اندازه‌ای در جبران این ناآگاهی‌ها نقش بازی کنند. اگر این کمبود آگاهی در خانواده‌ها و نظام‌های آموزشی وجود دارد از طریق رسانه‌ها و نویسندگان هنری هم ‌می‌تواند جبران شود. باید از کودکی انسان‌ها را نسبت به ارزش‌های هنری آگاه کرد و کنجکاوی آن‌ها را برای تشخیص این ارزش‌ها بالا برد. درست است که در جهان معاصر منابع اطلاعاتی زیادی در دسترس است اما اگر جرقه این کنجکاوی‌ها زده نشود انسان‌ها هرگز به سمت این موضوع گرایش پیدا نخواهند کرد و مقوله ای ناشناخته برایشان خواهد بود. مطالعه مقاله‌ها و دیدن نمایشگاه‌های متعدد ‌می‌تواند این کنجکاوی‌ها را در انسان بیدار کند.

شیوه شخصی نقاشی که به آن دست پیدا کرده‌اید را حاصل همه تجربه‌هایی که پشت سر گذاشته‌اید و ارزش‌هایی که به آن‌ها باور دارید ‌می‌دانید؟

البته که آنچه به دست آورده‌ام حاصل خوشی‌ها و ناخوشی‌ها، تجربه شیوه‌های مختلف هنری، سفرها به نقاط مختلف دنیا و آشنایی با واقعیت‌های زندگی است. به مرور زمان آنچه که شاید تکامل بشود گفت در آثارم پدید آمده با این حال تا وقتی که توان نقاشی کردن داشته باشم تلاش برای کامل‌تر کردن آثارم را کنار نخواهم گذاشت. در هر حال معتقدم هر چیزی در جهان قابلیت دارد از چیزی که الان هست بهتر و کامل‌تر شود.

 

مطلبی که مطالعه کردید تلاش داشت تا مصاحبه خواندنی با «پل‌لویس ‌ریبورا» آخرین شاگرد نقاش اسپانیایی “پابلو پیکاسو” را در «نمایشگاه هنر ایران» به شما ارائه دهد، در صورتیکه محتوای این صفحه را کافی نمی دانید یا سوالی دارید از طریق ارسال دیدگاه با ما در میان بگذارید.
اشتراک گذاری

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

6 + 4 =